محل تبلیغات شما

آفره



خوابی عمیق در پس چشمانی خسته مرا فرا گرفته است قصد بیداری ندارم ترس از باور مرگ مرا می کشد گاهی همه چیز دست در دست هم می دهند تا تو را نزدیک کنند به چیزی که تمام ذهنت را درگیر خود کرده و تو تمام خیالت را از آن پَرتــ مثل همین کتابی که به دستـم رسیـده ، بالای سـرم نشستـه و با صـدای چِـکـ چِــکـ خـود سـعی در بیـداری ام دارد نمـی دانـم بیـدار شـده ام یا هنـوز خوابـم!! گوش کن چگونـه صدای خود را بـر سرش انداخته و ملاحظه هیـچ کس را نمـی کند
امـروز تفاوتــ ها را دیـدم بگذار بـرایتــ بگویـم فرق هـای دنیـای آسمـان و زمیــن را! بـغض شکسـتـــه خنـدان جنـسش آسمان استــ و بـغض فـروخورده خنـدان جنـسش زمیـن! فریـاد شکستـه در گلـو آسمانـی و فریـاد رهـا شـده در آسمان، زمیـنی! اصـلا هر چـه که بشکنـد در گلـو و سینـه آسمانـی استـــ آخر ایـن بغض شکستـه و فریـاد شکستــه و دل شکستــه همـه و همـه در کنـار رگـی استــ که او از آن هـم نزدیکــ تـر استــ بـه گمانـم در آغوش خـودش مـی شکنـد!!

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها